آن مگس بر برگ کاه و بول خر-
همچو کشتی بان همی افراشت سر/
گفت من دریا و کشتی خوانده ام-
مدتی درفکر آن می مانده ام/
اینک این دریا و این کشتی و من -
مرد کشتی بان و اهل و رایزن/
بر سر دريا همي راند او عمد -
مي نمودش آن قدر بيرون ز حد/
بود بی حدآن چمین نسبت بدو -
آن نظر که بیند آن را راست کو/
عالمش چندان بود کش بینش است -
چشم چندین بحر هم چندینش است/
صاحب تاویل باطل چون مگس -
وهم او بول خر و تصویر خس/
گر مگس تاویل بگذارد به رای -
آن مگس را بخت گرداند همای/
آن مگس نبود کش این عبرت بود -
روح او نی در خور صورت بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر