در رساي روح عنواني است كه نميدانم به چه اختصاص خواهد يافت
روزهايي را كه گذشت به غير از خواندن در كتابخانه به عشق ورزيدن و انديشيدن سپري كردم وحاصل آن بغضي است كه به سنت سالهايي طولاني سر اشك شدن ندارد
باري هر آنچه از حاصل اين عشق كه سر خموشي دارد و از انديشيدن كه راه به جايي جز حيراني نميبرد در دلم مانده در قامت غمي سترگ مرا در بر مي گيرد ليك اميدي از آن سوي دارم كه باز هم اين غم مرا به آزادي و سبك روحي مي رساند و باز سرمست خواهم شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر