صفحات

سه‌شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۹۰

یک | در هر چهار زمینه حرفه ای مورد علاقه من، (انسان شناسی، عکاسی مستند، فیلمسازی مستند و روزنامه نگاری) «روایت» نقش محوری دارد.

دو | جنس «روایت» و تکنیک روایتگری در هر یک از این چهار زمینه حرفه ای با دیگر زمینه ها متفاوت است؛ در عین حال شباهت مهمی نیزبین این انواع روایتگری وجود دارد و آن اهمیت «واقعیت عینی» در همه این روایت هاست. بطورکلی هر چه نزدیک تر شدن به «واقعیت عینی» را می توان مبنایی برای اندازه گیری میزان موفقیت روایت در این زمینه های حرفه ای به حساب آورد.

سه | یک «روایت» را می توان به صورت یک کلیت متشکل از تعداد زیادی اجزاء در نظر گرفت، چیزی شبیه به یک پازل؛ یک پازل را در نظر بگیریم، «تصویری بزرگ» و «مشخص» از کنار هم قرار گرفتن تعداد زیادی قطعه با ترکیبی «خاص» ساخته می شود. این قطعات کرچه به تنهایی تصویر «مشخصی» را نشان نمی دهند، اما بخشی از یک کلِ کاملا «مشخص» هستند.

چهار | بدین قرار برای «کشف» * یک روایت ما با حداقل سه مسئله اساسی مواجه هستیم؛ اول یک تصویر بزرگ مشخص، دوم از قطعات کوچکتری که در کنار هم این تصویر بزرگ تر را می سازند و سوم با «ترکیب خاص»  کنار هم قرار گرفتن قطعات کوچکتر که منجر به ساخت «تصویر بزرگ» می شود.

پنج | من برای راحتتر شدن اشاره به این قطعات کوچک یک روایت، عنوان «فریم» را برایشان در نظر گرفته ام؛ بدین قرار یک «فریم» در یک روایت به قطعات کوچکی از یک روایت اطلاق می گردند که با در کنار هم قرارگرفتنشان (البته با ترکیبی خاص) کلیت و تصویر بزرگ «روایت» ساخته می شود. برای «کشف» یک روایت باید هر «فریم» را بصورت جداگانه و بدقت «کشف» نمود.

شش | خود این «فریم» ها، از حیث جنس اجزاء تشکیل دهنده شان دوباره به اجزاء کوچکتری تقسیم می گردند؛ یک فریم، اعم از اینکه یک فریم تصویری (در عکاسی و فیلمسازی مستند) یا یک فریم نوشتاری (در انسان شناسی و روزنامه نگاری) باشد، ممکن است اجزا کوچکتری را در بر داشته باشد: مثلا انسان، فضا ، زمان، شی و الخ.

هفت | به همین ترتیب می توان این مسیر تقسیم اجزا به اجزا کوچکتر را آنقدر ادامه داد تا در «کشف» هر فریم به کوچکترین جزء رسید، زمانی که دیگر نتوان آن را به اجزا بیشتری تقسیم نمود. اما سودمندی این عمل چیست؟ مهمترین نتیجه و سود این عمل بالابردن میزان دقت «کشف» فریم هاست؛ هر چه در مسیر «کشف» فریم های یک روایت با دقت و وسواس بیشتری این عمل صورت پذیرد، نتیجه دقیق تر خواهد بود. بدین صورت مثلا می توان «انسان» را به عنوان یکی از اجزا بالقوه یک فریم به اجزا کوچکتری تقسیم نمود: خصوصیات (عمومی یا منحصر بفرد) یک انسان یا چند انسان یا یک گروه از انسان ها، روابط انسانی، موقعیت های انسانی و الخ. یا همینطور فضا؛ فضای طبیعی (کوه، دریا، جنگل، بیابان) یا فضای انسانی ( شهر، روستا، راه، یا حتی فضای مجازی) ، صداهای موجود در یک فضا، بوی یک فضا و غیره.

هشت | مسئله «کشف» فریم ها، تنها یکی از سه مسئله اصلی در ساختار یک روایت بود؛ دو مسئله دیگر بر می گردد به «تصویر بزرگتر» یک روایت. حتی باید گفت خود مسئله کشف فریم ها نیز بطور اجتناب ناپذیری با این مسئله مرتبط است (چگونه بدون داشتن «تصویر بزرگ» یک روایت می توان فریم های آن را کشف کرد؟ شبیه به اینکه چطور بدون در اختیار داشتن تصویر  نهایی یک پازل به ترکیب خاص قطعات را کشف نمود؟) نکته اینجاست که «تصویر بزرگ» یک روایت، متعاقب کشف «فریم ها» بدست می آید؟ یا پیش از «کشف فریم» ها باید «تصویر بزرگ» را در دست داشت؟

نه | منطق خاص چیدمان و ترکیب فریم های یک روایت نیز همینطور است؛ بدون داشتن «تصویر بزرگ» روایت، چطور می توان به منطق خاص ترکیب فریم ها پی برد؟


* بدلیل اهمیت «عینیت» در این نوع روایتگری نمی توان از واژه «خلق» استفاده نمود، زیرا خلق اشاره به امر ذهنی راوی دارد. هر چند بدلیل وجود فیلتر راوی، همیشه و با هر میزان تلاش برای جلوگیری از نفوذ دهنیت راوی، وا هیچگاه به امر عینی محض نخواهیم رسید، اما استفاده از واژه «کشف» نشان رویکردی است که از مداخله امر ذهنی در مسیر روایتگری اجتناب می کند. 















هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر