معمولا ما انسان ها را بر اساس شباهت هایی، طبقه بندی می کنیم؛ زن یا مرد، شرقی یا غربی، شهری یا روستایی، متجدد یا سنتی، ثروتمند یا فقیر، تحصیلکرده یا کم سواد، مذهبی یا غیر مذهبی، مسلمان یا مسیحی، ترک یا فارس، ایرانی، اصفهانی، اهل فلان محله و غیره. گاهی هم برای اشاره به شباهت گروهی از انسان ها، آگاهانه یا بر جسب عادت از تعابیری استفاده می کنیم که در عرف اجتماعی مان بار منفی ای دارند.
ما خودآگاه یا ناخودآگاه تلاش می کنیم برای اثبات صحت این انواع طبقه بندی، شواهدی و شباهت هایی نیز بیابیم (یا حتی گاهی بسازیم) و بر اساس معیار هایی، برای این گروه ها ارزش گذاری کنیم و بر مبنای این نظام ارزش گذاری نوع روابطمان با افراد متعلق به هر گروه را تنظیم کنیم؛ مثلا از خلال نظامی نشانه شناختی و با استفاده از سمبل هایی، «تعلق» مان به گروه هایی که با ارزش تر میدانیم و «تمایزمان» را از افراد متعلق به گروه های دیگر را به خودمان و به دیگران اثبات می کنیم.
گاهی برای اشاره به این طبقه بندی ها، ما از پیشوند «فرهنگ» استفاده می کنیم؛ یعنی بواسطه درک (یا تصور) وجود شباهت هایی در باور و رفتار گروهی از انسان ها، آن ها را متعلق به یک «کلیت فرهنگی» در نظر می گیریم و مثلا می گوییم «فرهنگ اسلامی» ، «فرهنگ ایرانی» ، «فرهنگ روستایی» یا «فرهنگ تهرانی» ، «فرهنگ پایین شهری » یا «فرهنگ بالا شهری» ...
حتی در صورت اجتناب از ارزش گذاری و تبعات ناشی از آن، تا چه اندازه این طبقه بندی ها واقعاً اعتبار دارند؟ هر «فرهنگ» را تا چه حد باید کلیتی یکپارچه در نظر گرفت؟ "حد و مرز پیرامون فرهنگ ها" را چگونه می توان تشخیص داد؟ سوالاتی اساسی که انسانشناسان در مواجهه با مفهوم «فرهنگ» از خود می پرسند.
با این مقدمه سوالی که این روزها ذهن من را درگیر کرده را طرح می کنم؛ در دنیایی بشدت «سیّال» ، چگونه می توان بر اساس برخی شباهت ها ( یا تصور شباهت ها) انسان ها را در قالب یک یا چند «کلیت فرهنگی» محدود نمود؟ آیا تلاش ما برای اثبات درستی نظام طبقه بندی مان باعث نمی شود ما دچار «خطای دید» شویم و بواسطه پیش فرض تعلق به یک «فرهنگ»، رفتار ها یا یاورهایی اساسا بی ربط را شبیه به هم فرض کنیم؟ آیا این باعث نمی شود ما نقش «عاملیت فرد» را کمرنگ کنیم؟
تا چه حد «فرد» را می توان به تنهایی به مثابه یک «کلیت فرهنگی» به حساب آورد؟ آیا می توان تصور کرد که انسان شناسی به جای پرداختن به گروهی از انسان ها ، یک «فرد» را به عنوان یک «کلیت فرهنگی» مستقل مورد مطالعه قرار دهد و یا به سنت دیرینه اش (مقایسه فرهنگ ها) دو فرد را به عنوان دو کلیت فرهنگی مجزا و مستقل مطالعه کند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر