فهم انسان به مثابه یک کل، شبیه به خواندن یک متن اینترنتی است. معمولا یک متن اینترنتی مملو از هایپرلینکهاست که بخشی از متن مورد نظر را به "فرامتن ها" خارج از متن اصلی متصل میکنند؛ ظاهرا این نوع متون را "هایپرتکست" میگویند. بدین قرار مطالعه دقیق یک "هایپرتکست" را می توان شبیه به یک پروژه دانست.
نزدیک به ده سال است که به مطالعه ی انسان شناسی مشغول هستم. چیزی که اساسا من را به مطالعه ی این علم جذب کرد علاقه شدید من به طبقه بندی زمانی و مکانی پدیده های فرهنگی و اجتماعی بود با انگیزه ی بدست آوردن درکی کل نگرانه (holistic) از انسان به عنوان موجودی واحد (گونه ای از سلسله ی حیوانات). چیزی شبیه به یک پروژه؛ پروژه ی فهم انسان.
طبعا لازم بود که تاریخ تکامل حیات بشر را که از میلیون ها سال قبل شروع می شد مطالعه کنم و متعاقبا به زمانی برسم نزدیک به دومیلیون سال قبل، که اجداد انسان توانستند نخستین ابزارهای سنگی را به عنوان تمهیدی برای مهار طبیعت و تطابق با محیط بسازند و اینگونه فرهنگ ها بوجود آمدند. پس از طی زمانی بسیار طولانی، بتدریج این تمهدات تنوع و پیچیدگی بیشتری پیدا کردند بطوریکه تقریبا از ده هزار سال قبل حیات اجتماعی انسان متراکم تر و با ثبات تر شد و جمعیت های انسانی دیگر در قالب جوامع زندگی می کردند و بتدریج تمدن ها بوحود آمدند.
هرچند از اینجا به بعد درک چیستی و چرایی تفاوت های فرهنگی و اجتماعی موضوع جذابی بود، اما همچنان در تمام این سال ها درک این تنوع و تفاوت در چهارچوب دینامیک اجنماعی-فرهنگی واحدی به مثابه یک کل (انسان) انجام شده؛ چیزی شبیه به یک هایپرتکست مرجع. در این میان البته بسیار هم پیش آمده که به هایپرلینک هایی برخورد کرده باشم و مدتی را صرف مطالعه ی آن نموده باشم، اما همیشه بعد از مدتی به متن مرجع (درک کل نگر از انسان) بازگشته ام.
اما هایپرتکستی هست که بواسطه ی حجم بسیار متراکم موضوعات، خودش به تنهایی معادل متن مرجع پیچیده و زمان بر به نظر می رسد و می توان آن را نه یک "فرا متن" بلکه متنی مجزا و جدید به حساب آورد و فهم آن را به عنوان پروژه ای جدید تعریف نمود و آن فهم مدرنیته است. وقایع و تحولاتی که طی مدت زمانی کمتر از 1000 سال گذشته متراکم شده اند را می توان در سنجه ای معادل تمام دوران های پیش از آن پیچیده و پر اهمیت دانست. البته هر چه این زمان به جلو آمده این تراکم هم بیشتر و هم پیچیده تر شده و هم آهنگ تغیرات شتاب بیشتری گرفته. بدین قرار می توانم بگویم که سرانجام پروژه ی مادر (یعنی درک انسان) در گرو انجام پروژه ی جدید (یعنی درک انسان مدرن) است. پروژه ای که تازه برای من شروع شده و شاید زمانی بیشتر از آنچه تا امروز صرف پروژه ی نخست شده را طلب کند.
نزدیک به ده سال است که به مطالعه ی انسان شناسی مشغول هستم. چیزی که اساسا من را به مطالعه ی این علم جذب کرد علاقه شدید من به طبقه بندی زمانی و مکانی پدیده های فرهنگی و اجتماعی بود با انگیزه ی بدست آوردن درکی کل نگرانه (holistic) از انسان به عنوان موجودی واحد (گونه ای از سلسله ی حیوانات). چیزی شبیه به یک پروژه؛ پروژه ی فهم انسان.
طبعا لازم بود که تاریخ تکامل حیات بشر را که از میلیون ها سال قبل شروع می شد مطالعه کنم و متعاقبا به زمانی برسم نزدیک به دومیلیون سال قبل، که اجداد انسان توانستند نخستین ابزارهای سنگی را به عنوان تمهیدی برای مهار طبیعت و تطابق با محیط بسازند و اینگونه فرهنگ ها بوجود آمدند. پس از طی زمانی بسیار طولانی، بتدریج این تمهدات تنوع و پیچیدگی بیشتری پیدا کردند بطوریکه تقریبا از ده هزار سال قبل حیات اجتماعی انسان متراکم تر و با ثبات تر شد و جمعیت های انسانی دیگر در قالب جوامع زندگی می کردند و بتدریج تمدن ها بوحود آمدند.
هرچند از اینجا به بعد درک چیستی و چرایی تفاوت های فرهنگی و اجتماعی موضوع جذابی بود، اما همچنان در تمام این سال ها درک این تنوع و تفاوت در چهارچوب دینامیک اجنماعی-فرهنگی واحدی به مثابه یک کل (انسان) انجام شده؛ چیزی شبیه به یک هایپرتکست مرجع. در این میان البته بسیار هم پیش آمده که به هایپرلینک هایی برخورد کرده باشم و مدتی را صرف مطالعه ی آن نموده باشم، اما همیشه بعد از مدتی به متن مرجع (درک کل نگر از انسان) بازگشته ام.
اما هایپرتکستی هست که بواسطه ی حجم بسیار متراکم موضوعات، خودش به تنهایی معادل متن مرجع پیچیده و زمان بر به نظر می رسد و می توان آن را نه یک "فرا متن" بلکه متنی مجزا و جدید به حساب آورد و فهم آن را به عنوان پروژه ای جدید تعریف نمود و آن فهم مدرنیته است. وقایع و تحولاتی که طی مدت زمانی کمتر از 1000 سال گذشته متراکم شده اند را می توان در سنجه ای معادل تمام دوران های پیش از آن پیچیده و پر اهمیت دانست. البته هر چه این زمان به جلو آمده این تراکم هم بیشتر و هم پیچیده تر شده و هم آهنگ تغیرات شتاب بیشتری گرفته. بدین قرار می توانم بگویم که سرانجام پروژه ی مادر (یعنی درک انسان) در گرو انجام پروژه ی جدید (یعنی درک انسان مدرن) است. پروژه ای که تازه برای من شروع شده و شاید زمانی بیشتر از آنچه تا امروز صرف پروژه ی نخست شده را طلب کند.