تصمیم گرفته ام تاریخ مدرنیته را مطالعه کنم. سوال اول این است که برای کشف ریشه های تاریخی مدرنیته چند سال باید به عقب برگشت؛ تحولات را باید از چه زمانی بررسی کرد تا بتوان به درستی مدرنیته را شناخت. به نظر می رسد بدون در نظر گرفتن حرکت تاریخ، یا درست تر، حرکت های تاریخ، نمی توان به درک عمیقی از مجموعه ی این بافت-تحولات رسید. سوال دوم اینکه در چنین مطالعه ی تاریخی ای، چه مواردی را باید مورد بررسی قرار داد، تحولات سیاسی-اجتماعی، نو آوری های فنی، دستاوردهای علمی، هنر، دیدگاه های فلسفی؟ کدام اولویت دارند.
در مورد سوال اول، با نگاهی به برخی مطالعات تاریخی انجام شده، بنظرم می رسد که برای چنین مطالعه ی تاریخی ای قرن 14 میلادی نقطه عزیمیت خوبی باشد. هر چند فکر می کنم احتمالا در بسیاری موارد برای درک بهتر برخی مفاهیم، نام ها و وقایع باید به زمان هایی پیشتر نیز بازگشت و چیزهایی را مورد واررسی قرار داد. درباره ی سوال دوم هم باید بگویم، چنانکه در یادداشت قبلی هم نوشته ام، به گمان من مدرنیته یک بافتار است، نمی توان بخشی را جدا از بخش های دیگر تحلیل کرد و شناخت. البته احتمالا هر کسی با توجه به مسیر مطالعه و احتمالا متاثر از علایق شخصی، برخی جهات را برجسته تر خواهد دید. در مورد من به احتمال زیاد فرهنگ، خصوصا فرهنگ ارتباط و رسانه موضوع برجسته تر خواهد بود.